واکاوی تراژدی در نمایش از منظر ارسطو
Analysis of TRAGEDY in Drama by Aristotle
نویسنده : دکتر هاله قورچیان
چکیده
از منظر ارسطو هدف از تراژدی ،آفرینش امپاتی در قالب خلق ترس و ترحم–کارتاسیس است .تقلیدی از آنچه واقعیت می دانیم که با پیشگویی و پیش بینی همراه می گردد. شخصیت فاعل در تراژدی از کمال غائی اخلاق به سیاهی تأثر برانگیز سقوط می کند و محل افول آن نقاط تاریک و ضعیف روح اوست. کارتاسیس یا همان “سبک شدگی” همذات پنداری در قالب رها یافتگی در مخاطب است به آن سبب که در تعامل با روایت تراژیک ،غم ترس و ترحم را تجربه می کند لیکن از انجا که خود ، شخصا ،دچار نگردیده است و مصیبت را به واقع تجربه نکرده است حس آرامش و عبرت تؤام با حزن را تجربه می کند. عمده تعاریف و نظریات مربوط به نگرش ارسطو به فلسفه نمایش و اثار تراژیک ، حول ساختار و فرم آن شکل می گیرد در این راستا این پژوهش سعی دارد به روش کیفی و با رویکرد اسنادی و توصیفی با هدف واکاوی ساختار و بیان رسالت این نظریه از منظر ارسطو بپردازد.آیا ارسطو صرفا خلق تراژدی را از منظر فلسفی و ادبی دنبال کرده است؟ و یا محتوای جامع دیگری اصل و پایه این فلسفه بوده است؟ روش گردآوری پژوهش مورد نظر استفاده از منابع کتابخانه ای اعم از کتب و مقالات بوده است.
واژگان کلیدی | ارسطو، تراژدی، نمایش، رسالت، اخلاق
مقدمه
ارسطو شخصیتی بسیار تأثیرگذار در فلسفه یونان باستان با آثاری که تأثیری دائمی بر زمینههای مختلف مطالعه در جهان گذشته تا امروز داشته است شناخته می شود. مشارکتهای او در منطق، متافیزیک، اخلاق و بسیاری از زمینههای دیگر، شیوهای را برای تفکر زیستی درباب جهان شکل دادهاند. در این مقاله به بیان چیستی مفهوم تراژدی در نمایش از منظر ارسطو پرداخته و هدف غایی و رسالت اجتماعی تراژدی را مورد بررسی قرار می دهیم. اصطلاح تراژدی اغلب به یک سنت خاص نمایشی اشاره دارد.این اصطلاح نقش منحصر به فرد و مهمی در سنت چندگانه و ناپیوسته ادبی در فرهنگ غرب ایفا کرده است.ارسطو برای توضیح مسئله با خلق ساختار هویتی این تعریف و پرداختن به ویژگی های آن سعی داشته است به نوعی از فرهنگ سازی ناشی از این ساختار دست پیدا کند. شواهد ادبی و فرهنگی این مقوله در گذر تاریخ نشان داده است که مخاطب اثر تنها با یک پرفورمنس هنری مواجه نمی گردد بلکه از منظر اجتماعی ،تبعات هدفمندی در این ساختار گنجانده شده است که این مقاله کوشش می کند این هدفمندی را در لایه های هویتی تراژدی جستجو کرده و همگام با پرداختن به چگونگی این مفهوم به معرفی رسالت تراژدی از منظر ارسطو دست یابد.
تراژدی از منظر ارسطو
تراژدی ارسطو پایه و اساس بسیاری از نظریههای ادبی و تئاتری در طول تاریخ بوده است. تحلیل عمیق او از عناصر این ژانر و تأثیر آن بر مخاطب، تراژدی را به عنوان یک شکل هنری قدرتمند و ماندگار معرفی میکند.در ابتدا انواع تراژدی از نگاه ارسطو را بررسی می کنیم.
تراژدیهای پیچیده: دارای طرحی پیچیده با چندین چرخش غیرمنتظره سرنوشت (۱) و شناخت (۲) هستند.
تراژدیهای شخصیت محور: بر تحول و دگرگونی شخصیتها تمرکز دارند.
تراژدیهای مبتنی بر غم (۳): بیشتر بر تحریک احساسات ترحم و ترس در مخاطب تمرکز دارند.
اُدیپوس شاه اثر سوفوکل ، هملت اثر ویلیام شکسپیر ، مرگ یک فروشنده اثر آرتور میلر از آثار برجسته ای می باشند که از لحاظ ساختار، تراژدی نامیده می شوند.
ارسطو در کتاب فن شعر، نظریه ای در مورد تراژدی ارائه کرد که قرن ها بر تئاتر و ادبیات جهان تأثیرگذار بوده است. در اینجا برخی از نکات کلیدی تعریف او آمده است:
تقلید یک کنش:طبق نظر ارسطو، تراژدی میمسیس (۴) از یک کنش است. این فقط در مورد شخصیت ها یا احساسات نیست، بلکه در مورد توصیف یک دوره دراماتیک از وقایع است.
این کنش باید دارای ویژگی هایی باشد که در ادامه به آنان می پردازیم:
جدی بودن: پیامدهای آن وحشتناک است و اغلب شامل رنج یا مرگ می شود.
کامل بودن: دارای یک آغاز، میانه و پایان مشخص است که یک کل منسجم را تشکیل می دهد.
دارای عظمت معین بودن: برای توسعه مناسب به اندازه کافی پیچیدگی و طول نیاز دارد.
همچنین در مبحث زبان و فرم دارای ویژگی های زیر نیز باشد :
زبان آراسته: تراژدی از زبان زیبا و القا کننده با استفاده از آرایه های ادبی و صنایع شعری استفاده می کند.
کنش نمایشی: این واقعه از طریق اعمال شخصیت ها آشکار می شود، نه روایت.
نظریه تراژدی ارسطو در حوزه ادبی
به طور کلی، ارسطو تراژدی را به عنوان یک هنر قدرتمند می دید که می تواند احساسات قوی را برانگیخته و برای مخاطبان یک رهایی کاتارتیک ایجاد کند. ایده های او همچنان مورد بحث و بازنگری قرار می گیرند، اما آنها همچنان سنگ بنای تئوری دراماتیک هستند.در حوزه ادبیات تاثیرات احساسی و کاتارسیس (۵) تراژدی اینگونه تشریح شدند :
ترحم و ترس: تراژدی به خوبی پرداخته شده ،احساس ترحم برای رنج شخصیت اصلی و ترس از اینکه چنین بدبختی برای ما نیز پیش بیاید را برمی انگیزد.
کاتارسیس: نوعی تصفیه عاطفی در تراژدی است. مفهومی پیچیده است، اما ایده این است که با تجربه این احساسات در یک محیط تئاتری امن، به رهایی یا پاکسازی دست پیدا می کنیم.
تمرکز بر پیرنگ (۶):
پیرنگ بر شخصیت: در حالی که شخصیت ها مهم هستند، ارسطو معتقد بود که پیرنگ مهم ترین عنصر تراژدی است. پیرنگ به خوبی ساخته شده با پریپتیا (۷) و شناخت (۸) کلید یک تجربه تراژیک قدرتمند است.
عناصر اساسی تراژدی از دیدگاه ارسطو
ارسطو به طور عمیق به بررسی تراژدی و اجزای آن در شش بخش اصلی میپردازد..
طرح (۹): توالی وقایع و روایت داستان.
شخصیت (۱۰): خصوصیات اخلاقی و رفتاری شخصیتها.
گفتار (۱۱): زبان و شیوه بیان شخصیتها.
فکر (۱۲): ایدهها و استدلالهای مطرح شده در نمایش.
منظر (۱۳): صحنه آرایی و جلوههای بصری.
الحان (۱۴): موسیقی و آواز در صورت وجود.
ارسطو طرح را مهمترین عنصر تراژدی میداند. طرح باید یگانه، کامل و دارای اوج و فرود باشد.که در ادامه به نکات کلیدی منظر ارسطو در باب اهمیت طرح می پردازیم.
اهمیت طرح از نظر ارسطو
اهمیت طرح در نمایش از منظر ارسطو در تکرار آن، به ویژه در تراژدی، هویت تأکیدی می پذیرد.روح و قلب نمایش دانستن آن سبب شده است ارسطو بر این باور باشد که نمایش بدون طرح قوی معنا نمی پذیرد.
دلایل اهمیت آن از نظر ارسطو در ادامه مورد بررسی قرار می گیرد..
ایجاد ساختار و انسجام:طرح به مثابه اسکلت نمایش عمل میکند و به آن ساختار و انسجام میبخشد. طرح، اجزای مختلف نمایش را به هم پیوند میدهد و به آن یک کلیت منسجم و هدفمند میدهد.
روایت داستان: طرح داستان را روایت میکند و تماشاگر را در سیر وقایع غرق میکند. یک طرح خوب باید داستانی جذاب، گیرا و پرکشش داشته باشد که تماشاگر را تا پایان نمایش با خود همراه کند.
برانگیختن احساسات: طرح باید در مخاطب احساسات مختلفی مانند غم، شادی، ترس، خشم و … را برانگیزد. یک طرح قوی میتواند تماشاگر را به طور عاطفی تحت تأثیر قرار دهد و او را با شخصیتها و سرنوشت آنها همذات پندار کند.
انتقال پیام: طرح میتواند حامل پیامی اخلاقی، فلسفی یا اجتماعی باشد. یک طرح خوب میتواند به تماشاگر در درک جهان و جایگاه خود در آن کمک کند و او را به تفکر و تأمل وادارد.
ایجاد کاتارسیس: در تراژدی، طرح باید در نهایت به پالایش عاطفی در مخاطب منجر شود. کاتارسیس زمانی رخ میدهد که تماشاگر با تجربه احساسات قوی مانند غم و ترس در یک محیط امن (تئاتر)، به نوعی پالایش و رهایی عاطفی دست پیدا میکند.
همچنین ارسطو معتقد است “طرح” میبایست ویژگی های زیر را دارا باشد:
یگانه باشد : طرح باید حول یک داستان واحد و منسجم متمرکز باشد و از شاخههای فرعی و غیرضروری پرهیز شود.
کامل باشد : طرح باید دارای آغاز، میانه و پایان مشخص باشد و تمام وقایع داستان را به طور منطقی به هم مرتبط کند.
دارای اوج و فرودباشد : طرح باید دارای فراز و نشیب باشد و تماشاگر را در انتظار و هیجان نگه دارد.
غیرمنتظره باشد: طرح تا حدی باید غیرمنتظره باشد و غافلگیریهایی برای تماشاگر داشته باشد.
منطقی باشد: وقایع داستان باید از نظر منطقی قابل توجیه باشند و با یکدیگر تناقضی نداشته باشند.
متناسب با شخصیتها باشد: شخصیتها و اعمال آنها باید با طرح داستان و منطق آن سازگار باشند.
دیدگاه ارسطو در مورد اهمیت طرح تا به امروز بر تئاتر، ادبیات و هنرهای نمایشی در سراسر جهان تأثیرگذار بوده است. اصول و ایدههای او همچنان به عنوان مبنای نظریهپردازی و تحلیل در این حوزهها مورد استفاده قرار میگیرند.
شخصیت
ارسطو، شخصیت در تراژدی را دارای خصوصیات خاصی می داند که او را از سایر شخصیتها متمایز کند. این خصوصیات شامل ویژگیهای مثبت و منفی، اهداف و انگیزههای شخصیت و تغییراتی که در طول داستان تجربه میکند، و همچنین ارتباطاتش با سایر شخصیتها و محیط اطراف او میشود.انواع شخصیت در نمایش تراژیک به شرح زیر است:
شخصیتهای نیکو: شخصیتهای تراژدی باید نیکو و شایسته احترام باشند، نه لزوماً بینقص.
اصل هامارتیا (hamartia): خطای شخصیتها که منجر به سقوط آنها میشود، نقشی اساسی در تراژدی دارد. این خطا نه باید ناشی از بدذاتی باشد و نه کاملاً تصادفی.
تحول و دگرگونی: شخصیتها در طول داستان باید دستخوش تحول و دگرگونی شوند، به خصوص درک آنها از خود و جهان.
ترحم و ترس: تراژدی باید در مخاطب احساس ترحم برای شخصیتها و ترس از سرنوشت مشابه را برانگیزد.
کاتارسیس (katharsis): هدف نهایی تراژدی، ایجاد کاتارسیس در مخاطب است. کاتارسیس به معنای تصفیه و رهایی عاطفی از طریق تجربه احساسات قوی مانند غم و ترس در یک محیط امن (تئاتر) است.
کاتارسیس از نگاه ارسطو
کاتارسیس (katharsis) مفهومی کلیدی در تئوری تراژدی ارسطو است که به پالایش یا تصفیه عاطفی تماشاگر از طریق تجربه احساسات قوی مانند غم، ترس و ترحم در حین تماشای یک تراژدی اشاره دارد.
ارسطو در کتاب فن شعر به طور مستقیم به کاتارسیس نمیپردازد، اما مفسران و فیلسوفان بعد از او این اصطلاح را به بخشهایی از نوشتههای او مرتبط دانستهاند.
برخی از تفاسیر رایج از کاتارسیس ارسطویی عبارتند از:
تخلیه هیجانات: تماشاگر با تجربه احساسات قوی در یک محیط امن (تئاتر) آنها را تخلیه کرده و از تنشهای درونی خود رهایی مییابد.
تمرین عواطف: تماشاگر با مشاهده شخصیتهای تراژیک و سرنوشت غمانگیز آنها، عواطف خود مانند شفقت، همدلی و ترس را به گونهای ایمن تمرین میکند.
شناخت خود: تماشاگر با دیدن رنج و سقوط شخصیتهای تراژیک، به درک عمیقتری از ضعفها و محدودیتهای انسانی و همچنین به درک بهتری از سرنوشت و جایگاه خود در جهان دست مییابد.
احساس تعالی: تماشاگر با مشاهده تراژدی و غلبه بر احساسات قوی، نوعی تعالی و پیروزی روحی را تجربه میکند.
به خاطر داشته باشیم که کاتارسیس فرآیند پیچیده و چندوجهی است و تعاریف و تفاسیر مختلفی از آن ارائه شده است.منتقدانی معتقدند که ارسطو هرگز قصد ارائه یک تعریف دقیق از کاتارسیس را نداشته است . با این وجود این کاتارسیس همچنان مفهوم مهمی در تئوری تراژدی و نقد ادبی باقی مانده است. این مفهوم به ما کمک میکند تا قدرت عاطفی و تأثیرگذار تراژدی را درک کنیم و همچنین نقشی را که این ژانر میتواند در زندگی ما ایفا کند، روشن سازد.همچنین کاتارسیس دارای ویژگی های زیر می باشد:
متقاعد کننده باشد: گفتار شخصیتها میببایست به گونهای باشد که مخاطب را تحت تاثیر قرار دهد و او را با آنها همذات پندار کند.
زیبا و دلنشین باشد: گفتار شخصیتها باید از نظر ادبی و زبانی از کیفیت بالایی برخوردار باشد و به گوش مخاطب خوشایند باشد.
گفتار در نمایش از منظر ارسطو
ارسطو در کتاب فن شعر خود به طور مفصل به بررسی اهمیت گفتار در نمایش میپردازد. او معتقد بود که گفتار یکی از شش عنصر کلیدی تراژدی است، در کنار طرح، شخصیت، اندیشه، منظره و موسیقی.
ارسطو گفتار را ابزاری برای شخصیتها میدانست تا افکار، احساسات و انگیزههای خود را به یکدیگر و به مخاطب بیان کنند. او معتقد بود که گفتار باید:
مناسب شخصیتها باشد: لحن، واژگان و سبک گفتار هر شخصیت باید با جایگاه اجتماعی، شخصیت و وضعیت روحی او مطابقت داشته باشد.
شفاف و روشن باشد: مخاطب باید بتواند منظور شخصیتها را به راحتی درک کند.
متقاعد کننده باشد: گفتار شخصیتها باید به گونهای باشد که مخاطب را تحت تاثیر قرار دهد و او را با آنها همذات پندار کند.
زیبا و دلنشین باشد: گفتار شخصیتها باید از نظر ادبی و زبانی از کیفیت بالایی برخوردار باشد و به گوش مخاطب خوشایند باشد.
ارسطو همچنین به انواع مختلف گفتار در نمایش اشاره میکند، مانند:
گفتگوی بین شخصیتها: این رایجترین نوع گفتار در نمایش است و برای پیشبرد داستان، انتقال اطلاعات و ایجاد تعارض بین شخصیتها استفاده میشود.
آثار ارسطو در مورد گفتار در نمایش، تاثیری عمیق بر تئاتر غربی گذاشته است. نظرات او هنوز هم توسط نمایشنامهنویسان، کارگردانان و بازیگران در سراسر جهان مورد استفاده قرار میگیرد.دسته بندی گفتار در نمایش از نگاه ارسطو به شرح زیر است:
مونولوگ: مونولوگ زمانی است که یک شخصیت به تنهایی با خود صحبت میکند. این نوع گفتار میتواند برای آشکار کردن افکار و احساسات درونی یک شخصیت یا برای جلب توجه مخاطب به یک موضوع خاص استفاده شود.
همسرایی: همسرایی زمانی است که گروهی از شخصیتها با هم آواز میخوانند یا صحبت میکنند. این نوع گفتار میتواند برای ایجاد حس وحدت و همبستگی بین شخصیتها یا برای تاکید بر یک موضوع مهم استفاده شود.
ارسطو معتقد بود که گفتار نقشی اساسی در موفقیت یک نمایش دارد. گفتاری که به خوبی نوشته شده و اجرا شده باشد، میتواند مخاطب را مجذوب داستان کند، با شخصیتها همذات پنداری کند و از تماشای نمایش لذت ببرد.
علاوه بر موارد فوق، ارسطو به نقش گفتار در ایجاد کاتارسیس نیز اشاره میکند. کاتارسیس احساسی از پاکیزگی و رهایی است که تماشاگر بعد از تماشای یک تراژدی خوب تجربه میکند. ارسطو معتقد بود که گفتار میتواند به ایجاد همدلی و ترس در تماشاگر کمک کند، که این امر به نوبه خود منجر به کاتارسیس میشود.
اندیشه در نمایش از دیدگاه ارسطو
ارسطو در کتاب فن شعر خود به نقش اندیشه در نمایش میپردازد. او معتقد بود که اندیشه یکی از اجزای کلیدی تراژدی است، در کنار عناصری مانند طرح، شخصیت، گفتار، منظره و موسیقی که به بررسی برخی از آنان پرداختیم.
» از نظر ارسطو، اندیشه در نمایش به معنای عمیقتر و پیام اصلی است که نمایش به مخاطب منتقل میکند. این اندیشه میتواند فلسفی، سیاسی، اخلاقی یا مذهبی باشد.
ارسطو معتقد بود که اندیشه در نمایش باید:
واضح و قابل فهم باشد: مخاطب باید بتواند معنای عمیقتر نمایش را به راحتی درک کند.
مرتبط با موضوع نمایش باشد: اندیشه باید به طور مستقیم یا غیرمستقیم به موضوع نمایش مرتبط باشد و آن را روشنتر کند.
برانگیزاننده تفکر باشد: اندیشه باید مخاطب را به فکر کردن وادار کند و دیدگاه او را نسبت به جهان به چالش بکشد.
دارای ارزش جهانی باشد: اندیشه باید فراتر از یک موضوع خاص باشد و پیامی جهانی داشته باشد که در هر زمان و مکانی قابل درک باشد.
ارسطو برای نشان دادن اهمیت اندیشه در نمایش، به مثال تراژدی ادیپوس شاه اثر سوفوکل میپردازد. در این تراژدی، ادیپوس شاه به دلیل غرور و جهالت خود مرتکب اشتباهات فاحشی میشود که منجر به سقوط او از قدرت و مرگ او و خانوادهاش میشود. اندیشه اصلی این نمایش این است که غرور و جهالت میتوانند منجر به فاجعه شوند.
ارسطو معتقد بود که نمایشنامهنویس وظیفه دارد تا اندیشهای عمیق و قابل تأمل را در نمایش خود بگنجاند. کارگردان و بازیگران نیز باید در اجرای نمایش به گونهای عمل کنند که این اندیشه به درستی به مخاطب منتقل شود.
آثار ارسطو در مورد اندیشه در نمایش، تاثیری عمیق بر تئاتر غربی گذاشته است. نظرات او هنوز هم توسط نمایشنامهنویسان، کارگردانان و بازیگران در سراسر جهان مورد استفاده قرار میگیرد.
در اینجا چند نمونه از نمایشهایی که دارای اندیشههای عمیق و قابل تأمل هستند، آورده شده است:
هملت اثر ویلیام شکسپیر: این نمایش به مضامین انتقام، مرگ و جنون میپردازد.
مرگ فروشنده اثر آرتور میلر: این نمایش به مضامین رویاهای آمریکایی، خیانت و تنهایی میپردازد.
باغ آلبالو اثر آنتون چخوف: این نمایش به مضامین افول اشرافیت، گذر زمان و فقدان میپردازد.
اینها تنها چند نمونه از نمایشهای بسیاری هستند که دارای اندیشههای عمیق و قابل تأمل هستند. اندیشه در نمایش یکی از عناصری است که میتواند یک نمایش را از سایر نمایشها متمایز کند و آن را به اثری ماندگار تبدیل کند.
منظر در نمایش از دیدگاه ارسطو
ارسطو در کتاب فن شعر خود به طور مختصر به نقش منظر در نمایش میپردازد. او معتقد بود که منظر یکی از شش عنصر کلیدی تراژدی است، در کنار طرح، شخصیت، گفتار، اندیشه و موسیقی.
ارسطو منظر را به معنای محیطی که در آن نمایش اجرا میشود، تعریف میکند. این محیط میتواند شامل صحنه، لباس، دکور و نورپردازی باشد.
از نظر ارسطو، منظر در نمایش باید:
مناسب با موضوع نمایش باشد: منظر باید به گونهای باشد که فضای داستان را به درستی تداعی کند و به مخاطب در درک بهتر نمایش کمک کند.
زیبا و چشمنواز باشد: منظر باید از نظر بصری جذاب باشد و توجه مخاطب را به خود جلب کند.
عملکردی باشد: منظر باید به گونهای طراحی شود که به سهولت در حین اجرا قابل تغییر و جابجایی باشد.
ارسطو در مورد اهمیت منظر در نمایش، مثالهای زیادی ذکر نمیکند. با این حال، او به نقش منظر در ایجاد توهم در مخاطب اشاره میکند. او معتقد بود که منظر میتواند به مخاطب کمک کند تا باور کند که در دنیای نمایش حضور دارد و وقایع آن را به طور واقعی تجربه میکند.
آثار ارسطو در مورد منظر در نمایش، تاثیری عمیق بر تئاتر غربی گذاشته است. با گذشت زمان، طراحان صحنه از روشهای مختلفی برای خلق مناظر چشمنواز در تئاتر استفاده کردهاند.
در اینجا چند نمونه از نمایشهایی که از مناظر خلاقانه و چشمنواز بهره میبرند، آورده شده است:
رویای یک شب نیمه تابستان اثر ویلیام شکسپیر: این نمایش از مناظر جنگلی جادویی و موجودات افسانهای استفاده میکند.
اپرای توسکا اثر جاکومو پوچینی: این اپرا از مناظر باشکوه ایتالیا در قرن نوزدهم استفاده میکند.
شیر شاه (موزیکال): این موزیکال از مناظر رنگارنگ و حیوانات آفریقایی استفاده میکند.
اینها تنها چند نمونه از نمایشهای بسیاری هستند که از مناظر خلاقانه و چشمنواز بهره میبرند. منظر در نمایش میتواند به خلق تجربهای جذاب و به یاد ماندنی برای مخاطب کمک کند.
الحان در نمایش از دیدگاه ارسطو
ارسطو در کتاب فن شعر خود به طور مختصر به نقش الحان در نمایش میپردازد. او معتقد بود که الحان یکی از شش عنصر کلیدی تراژدی است، در کنار طرح، شخصیت، گفتار، اندیشه و منظر.
ارسطو الحان را به معنای موسیقی که در نمایش اجرا میشود، تعریف میکند. این موسیقی میتواند شامل آواز، نواختن آلات موسیقی و رقص باشد.
از نظر ارسطو، الحان در نمایش باید:
مناسب با موضوع نمایش باشد: موسیقی باید به گونهای باشد که فضای داستان را به درستی تداعی کند و به مخاطب در درک بهتر نمایش کمک کند.
برانگیزاننده احساسات باشد: موسیقی باید بتواند احساسات مختلفی مانند شادی، غم، خشم و ترس را در مخاطب برانگیزد.
زیبا و دلنشین باشد: موسیقی باید از نظر شنیداری جذاب باشد و به گوش مخاطب خوشایند باشد.
ارسطو در مورد اهمیت الحان در نمایش، مثالهای زیادی ذکر نمیکند. با این حال، او به نقش موسیقی در ایجاد تعادل در نمایش اشاره میکند. او معتقد بود که موسیقی میتواند به آرامش بخشیدن به مخاطب و کاهش تنش در نمایش کمک کند.
آثار ارسطو در مورد الحان در نمایش، تاثیری عمیق بر تئاتر غربی گذاشته است. با گذشت زمان، آهنگسازان از روشهای مختلفی برای خلق موسیقی متن جذاب در تئاتر استفاده کردهاند.
در اینجا چند نمونه از نمایشهایی که از موسیقی متن خلاقانه بهره میبرند، آورده شده است:
اپرای کارمن اثر ژرژ بیزه: این اپرا از موسیقی اسپانیایی پرشور استفاده میکند.
فانتوم اپرا (موزیکال): این موزیکال از موسیقی کلاسیک و اپرا استفاده میکند.
شیر شاه (موزیکال): این موزیکال از موسیقی آفریقایی استفاده میکند.
اینها تنها چند نمونه از نمایشهای بسیاری هستند که از موسیقی متن خلاقانه بهره میبرند. الحان در نمایش میتواند به خلق تجربهای جذاب و به یاد ماندنی برای مخاطب کمک کند.
نتیجه
ارسطو در تحلیل خود از تراژدی، به جز ساختار و عناصر فنی، به مفاهیم و اهداف دیگری نیز اشاره کرده است. او معتقد بود که تراژدی نه تنها باید احساسات ترحم و ترس را در مخاطبان برانگیزد، بلکه باید ارزشهای اخلاقی و فلسفی را نیز به آنها انتقال دهد. ارسطو باور داشت که تراژدی باید به تأمل و تفکر در مورد مسائل اخلاقی، انسانیت، و معنای زندگی تشویق کند. بنابراین، هدف اصلی ارسطو از تراژدی، علاوه بر ساختار و زیبایی شناسی، انتقال ارزشهای انسانی و فلسفی به مخاطبان بود. ارسطو باور داشت که تراژدی میتواند ارزشهای اخلاقی را از طریق نمایش به مخاطبان انتقال دهد . او معتقد بود که این نوع تجربهها میتواند به مخاطبان کمک کند تا درک بهتری از ارزشهای اخلاقی مانند عدالت، شجاعت، مهربانی و دیگر اصول انسانیتی پیدا کنند. ارسطو فکر میکرد که از طریق تجربه درونی قهرمان تراژیک، مخاطبان میتوانند ارتباط عمیقتری با این ارزشها برقرار کنند و از طریق آنها به تأمل و تفکر در مورد مسائل اخلاقی و انسانی دعوت شوند. این انتقال ارزشهای اخلاقی از طریق تراژدی، در نظر ارسطو، میتواند به توسعه و پرورش اخلاقیات و انسانیت مخاطبان کمک کند.
پی نوشت
۱: Peripeteia
۲: Anagnorisis
۳: Pathos
۴: Mimesis
۵: محاکات
۶: ساختار کنش
۷: چرخش های سرنوشت
۸: αναγνώρισις
۹: Mythos
۱۰: Ethos
۱۱: lexis
Dianoia:۱۲
۱۳: Opsis
۱۴: Melos
منابع
ارجاع به فصلی از کتاب فن شعر (بوطیقا) اثر ارسطو
ارجاع به فصلی از کتاب نظریههای تراژدی: از ارسطو تا امروز نوشته ریچارد جرن
ارجاع به مقاله درک تراژدی نوشته کلیفورد گیئرتز مقاله “کاتارسیس” در دانشنامه فلسفه استنفورد